با گران ترین سیستم صوتی دست ساز بیشتر آشنا شوید
در این مقاله با با گران ترین سیستم صوتی دست ساز بیشتر آشنا شوید. کن فریتز سالها در تلاش بود تا بهترین سیستم استریوی دنیا را بسازد، اما در نقطهای از این مسیر به این نتیجه رسید که این هدف تنها با تجهیزات عالی محقق نمیشود. او فهمید که این هدف نیازمند چیزی فراتر از تقویتکنندههای کرل و دستگاههای امپکس ریل-به-ریل است. چیزی فراتر از سه اسپیکر عظیم 10 فوتی که قصد داشت با دست خودش بسازد.
و همچنین چیزی فراتر از جواهری که در نهایت به نقطه عطف سیستم او تبدیل شد: یک دستگاه پخش صفحه سفارشی 50,000 دلاری که او آن را “فرنکتبل” مینامید. این دستگاه روی پایهای به وزن 1500 پوند قرار داشت که برای جلوگیری از هر گونه لرزش تأثیرگذار بر سوزن طراحی شده بود و به سه بازوی صوتی مجزا مجهز بود که هر یک به گونهای تنظیم شده بودند تا صدای متفاوتی از یک صفحه وینیل استخراج کند.
«وقتی جَز پخش میکنم، شاید این کاتریج کمی بهتر از آن دو تای دیگر عمل کند،» فریتز برایم توضیح داد. «برای موسیقی کلاسیک، شاید این یکی مناسبتر باشد.» اما ساختن بهترین سیستم استریوی جهان، به چیزی فراتر از خود تجهیزات نیاز داشت، به تغییر دادن فضایی که آن را احاطه کرده بود و حتی زندگی افرادی که در آنجا زندگی میکردند. عکسهای قدیمی داستانی را روایت میکنند از اینکه چگونه خانواده فریتز به او کمک کردند تا اتاق نشیمن خانه کوچکشان در یک طبقه دو بخشی در خیابان هیبلا، واقع در محله نورث چسترفیلد ریچموند، به چیزی شبیه یک سالن کنسرت تبدیل شود، محیطی که با دقت مهندسی شده بود تا شکوه صوتی بیمانندی را که آرزو داشت، فراهم کند.
در یکی از عکسها، سه دخترش دیده میشوند که در حال نگهداشتن تختههای نمای جدید برای خانه در حال گسترششان هستند. در عکس دیگری، دو پسرش در کنار پوستههای اسپیکرهای عظیم ایستادهاند. و خود مرد خانه، مردی کوچکاندام با موهای روغنزده به عقب و ریش باریک، روی زمین مشغول تنظیم سیستم است. او بعدها تخمین زد که یک میلیون دلار برای این مأموریت خرج کرده است، عددی که هرگز شامل آسیبهای وارد شده به خانه و هزینههای پنهانیِ کار بدون مزد فرزندانش نمیشد.
«پدرم یک کارگاه داشت،» این چیزی است که رزماری، کوچکترین دختر که اکنون 56 سال دارد، میگوید. «ما همیشه مشغول ساختن و دوباره ساختن بودیم.»
اما برای آخرین لمس شاهکار مهندسی خود، در سال 2020، فریتز تصمیم گرفت این مرحله را بهتنهایی انجام دهد. او از یک شرکت آلمانی چهار مکنده مناسب با اندازه دقیق پیدا کرد. سپس یک پمپ وکیوم کوچک را به صورت آنلاین سفارش داد. این ارتقا شاید گرانقیمتترین بهبود فرنکتبل نبود، اما آرزویی را برآورده میکرد که او در آغاز جستجوی مادامالعمرش برای صدای بینقص هرگز تصورش را هم نمیکرد.
این سیستم به او اجازه میداد یک صفحه را روی دستگاه پخش قرار دهد، بدون اینکه حتی نیاز به بلند کردن دیسک داشته باشد. ارزش بهترین سیستم استریوی جهان چقدر است؟ به زودی همه این را میدانستند. اما حالا فقط دکمه پخش را بزنید. سمفونی شماره 3 کامیل سن-سانس. یکی از قطعات مورد علاقه فریتز است. این سمفونی که به خاطر ارگ باشکوهش شهرت دارد، آخرین سمفونیای بود که این آهنگساز بزرگ فرانسوی رمانتیک به پایان رساند.
«گوش بدیم، بابا؟» بتسی، 59 ساله، بزرگترین فرزند از پنج فرزند فریتز، و تنها کسی که برای کمک به فهرست کردن دستاوردهای زندگی پدرش در آستانه تولد 80 سالگیاش حضور داشت، پرسید.
فریتز خندید.
«از من که نه نمیشنوی،» جواب داد.
موسیقی آرام شروع میشود، با رشتههای پرشکوهی که به آنها سازهای بادی پاسخ میدهند، تا اینکه ارگ به ترکیب اضافه میشود و گفتگوی شگفتانگیزی با پیانو ایجاد میکند که به چهار دست نیاز دارد. این غنا و قدرت، اتاق شنیداری فریتز را به لرزه درآورد. فریتز پسرکی بود در سپیدهدم انقلاب های-فای. این ماجرا به 70 سال پیش بازمیگردد، زمانی که هنوز هولوگرامها و واقعیتهای مجازی تلاش نکرده بودند مغز ما را به دیدن چیزی که وجود ندارد فریب دهند، و استریو تازه به ما تجربهای صوتی بیمانند را عرضه کرده بود.
فقط کافی بود سوزن را پایین بیاورید، و ناگهان یک ارکستر بزرگ 70 نفره نامرئی به اتاق نشیمن شما منتقل میشد — یا یک خواننده نجواکننده بهطرز جادویی روی بالشتک کاناپه کنارتان زنده میشد. این ترفند، که در اوایل دهه 1930 توسط مهندسانی در آزمایشگاههای بل نیویورک و استودیوهای ابی رود لندن ابداع شده بود، در دو کانال صوتی خلاصه میشد. صدایی که از میکروفونهای جداگانه ضبط شده و از اسپیکرهای جداگانه پخش میشد، میتوانست گرما و عمق چرخان زندگی را شبیهسازی کند.
تا دهه 1950، اولین سیستمهای های-فای حجیم برای استفاده خانگی وارد بازار شدند و احساس بسته و محدود گرامافونهای قدیمی را کنار زدند — و برای یک ملت تازه به رفاه رسیده، زمینهای پیچیده و جدید برای تجربهگرایی و سلیقهپروری فراهم کردند. ارکستر مانتووانی یا رزماری کلونی، که با نوشیدن مارتینی بعد از شام از اسپیکرهای کلیپشورن پخش میشدند. یک روز، معلم فریتز در مدرسه ابتداییاش در میلواکی یک گرامافون و بلندگوها را در کلاس درس نصب کرد. فریتز با شنیدن زیبایی موسیقی کلاسیک حیرتزده شد. اما چیزی که او را بیشتر هیجانزده کرد، حس بودن در لبه فناوریهای نوظهور بود.
چند سال بعد، فریتز نوجوان اولین دستگاه ضبط خود را خرید و شروع به ضبط موسیقی گروههای زنده کرد. او در دبیرستان بیویو «کلوب های-فای» را راهاندازی کرد و در یک فروشگاه لوازم خانگی که تجهیزات صوتی میفروخت، مشغول به کار شد. با درآمدش، یک هیثکیت، یکی از تقویتکنندههای جدید و محبوب «بساز و استفاده کن» را به قیمت 49 دلار خرید. احتمالاً شما هم کسی مثل کن فریتز را میشناسید. شاید خودتان کمی شبیه او باشید. آمریکای موفق اواسط قرن بیستم افراد زیادی مانند کن را به دنیا آورد. افرادی که تمام وجودشان را وقف سرگرمیهایشان میکردند — بولینگ، باغبانی، نجاری، جمعآوری تمبر — و از سپردن رؤیاهایشان به دست دیگران خودداری میکردند.
مثل بسیاری از فرزندانی که از نسل رکود اقتصادی به دنیا آمده بودند، فریتز روحیه «خودت انجام بده» را از نسل قبل جذب کرده بود. وقتی شورلت مدل 51 خانواده خراب شد، کن فریتز پدر پولی برای مکانیک نداشت. پس خودش موتور را باز کرد و فهمید چطور حلقههای پیستون جدید را نصب کند. «قبلاً این کار را نکرده بود،» فریتز به یاد میآورد. «ولی به اندازه کافی باهوش بود که بفهمد چطور انجامش دهد.»
در یک نمایشگاه صوتی در سال 1957، کن جونیور با سائول مارانتز ملاقات کرد — یک افسانه مهندسی در این حوزه نوظهور، که یک دهه قبل، آنقدر مصمم بود یک رادیوی قدیمی خودرو را برای استفاده خانگی تبدیل کند که آن را باز کرد و دوباره به شکل یک اختراع جدید، یک پیشتقویتکننده که آن را «Audio Consolette» نامید، بازسازی کرد. برای پسری مثل فریتز، این ملاقات بهتر از دیدار با ویلی میز بود.
«شبیه شخصیت سریال “Breaking Bad” بود، فقط کمی کوچکتر،» فریتز به یاد میآورد. «به او گفتم که میخواهم تقویتکنندهاش را بخرم. او میدانست که پولش را ندارم.»
فریتز رئیس خود در یک فروشگاه صوتی را قانع کرد که مارانتز را بهعنوان یک فروشنده تأیید کند. این کار باعث شد او تخفیفی بگیرد، گرچه همچنان مجبور بود شنبهها کار کند تا مابقی هزینه را جور کند. بعد از دانشگاه، او برای شرکتی کار میکرد که قالبهای فایبرگلاس تولید میکرد و در نهایت به ویرجینیا نقل مکان کرد. او شرکت خودش را آنجا تأسیس کرد و در میدرنج دهه 70 در خانه خانوادگیشان در خیابان هیبلا مستقر شد.
فریتز یک کارگاه به خانه اضافه کرد و در نهایت یک استخر شنا ساخت، به نوعی برای رضایت همسرش جودی و فرزندانشان، چرا که او برای سفر یا تعطیلات وقت نداشت. شرکتش روزهایش را مصرف میکرد و علاقهاش به صوت شبها و آخر هفتهها را پر میکرد.
در دهه 1980، فریتز پروژه خود را با تبدیل اتاق نشیمن به یک اتاق شنیداری آغاز کرد — یک فضای 1,650 فوت مربعی که بر اساس همان نسبت جادویی “جعبه کفش” طراحی شده بود، کمی کمتر از 2 به 1، نسبتی که در سالنهای کنسرت از موزیکفراین وین گرفته تا کنسرتخبوی آمستردام، جادوی آکوستیکی ایجاد کرده بود. ایده این بود که امواج صوتی به همان شکل از دیوارهای بلند سیمانی و سقف چوبی 17 فوتی فریتز بازتاب پیدا کند و شنونده را در موسیقی غرق کند.
او پسر بزرگترش، کورت، را برای کمک به ریختن کفهای بتنی به کار گرفت. سپس با یک تیم ساختمانی کار کرد تا دیوارهای 12 اینچی ضخیم و پنلهای صوتی برای پوشش آنها را نصب کند. برای نویزکنسلینگ و جلوگیری از تداخل احتمالی الکتریکی، فریتز این اتاق را به یک سیستم الکتریکی مستقل 200 آمپری و یک سیستم تهویه مطبوع جداگانه مجهز کرد که بهطور کامل از بقیه خانه جدا بود.
فریتز با دست خود، با کمک پل گیبسون، یکی از کارکنان سابق شرکت فایبرگلاسش، سه اسپیکر 10 فوتی ساخت که مانند ستونهای بیگانه در جلوی اتاق به چشم میآمدند. هر کدام از این اسپیکرهای 1,400 پوندی مجهز به 24 درایور مخروطی برای ایجاد تنهای عمیقتر و 40 توییتر — 30 عدد رو به اتاق و 10 عدد به سمت پردههای قرمز پشت دیوار — بودند تا صداهای رنج بالا را بازتاب دهند.
او تنها چند قطعه آماده از خردهفروشان خرید. فریتز و دوستان علاقهمند به صوتش بر این باور بودند که سرمایهگذاری روی تجهیزات برندهای گرانقیمت که صفحات براق مجله «هایفیدلیتی» را پر کرده بودند، کاری بیمعنی است. تنها یک سیستم خانگی و دستساز میتواند کیفیت صوتی مورد نظر شما را فراهم کند.
«میخواهی 250 هزار دلار خرج کنی برای یک برند معروف که وقتی دیگران میآیند تحت تأثیر قرار بگیرند؟» مارک میکوفسکی، یک برقکار بازنشسته که طی سالها به فریتز در تنظیم دقیق سیستمش کمک کرده بود، با تمسخر میگفت. «در سیستم DIY، نه اسم و برند هست و نه کسی چیزی میداند. ولی تضمین میکنم که این سیستمها احتمالاً میلیونها بار بهتر صدا میدهند.»
این کار برای او هیجانانگیز بود. شبها، فریتز در تخت میخوابید و به پیشرفتهایی که آن روز کرده بود و کارهایی که برای روز بعد پیش رو داشت، فکر میکرد.
او میگفت: «من کاملاً معتقدم که تا زمانی که یک فرد، مرد یا زن، به 19، 20 یا 21 سالگی برسد، میداند که در زندگی چه میخواهد انجام دهد. و اگر در آن مسیر باشید و کارها به رضایت شما انجام شوند، ادامه دادن و جستجوی هدف بعدی آسان است.»
اما همه افراد خانهای که به سرعت در خیابان هیبلا در حال گسترش بود، این هیجان را با فریتز شریک نبودند. در عکسهای رنگپریدهای که هنگام کار کنار او گرفته شدهاند، پنج فرزند فریتز نهایتاً لبخندهای زورکی میزنند.
«هیچکس نمیخواست به خانه ما بیاید، چون او میخواست همه را سر کار بگذارد،» پتی، دختر 58 سالهاش، میگوید. «فکر میکنم فقط دو بار به کمپ رفتیم، هرگز تعطیلاتی نگرفتیم. فقط کار، کار، کار بود.»
فریتز فکر میکرد که دارد به آنها اهمیت سختکوشی و تمرکز را یاد میدهد. او که در شرکتش رئیس سختگیری بود، همان انرژی را به سرگرمیهای بعد از ساعات کاریاش میآورد، سرگرمیای که گاهی به نظر میرسید آن را به عنوان سرگرمی همه میبیند. او گاهی کمحوصله بود. کینهجو بود. و با اینکه به صدا و موسیقی عمیقاً وفادار بود، اغلب به نظر میرسید که به دیگران گوش نمیدهد.
جودی در آن دوران بیش از حد مشروب میخورد. او همچنین از موسیقی شوهرش تحت تأثیر قرار نمیگرفت. وقتی او «دریاچه قو» را پخش میکرد، جودی در حضور بچهها آن را «برکه خوکها» مینامید و صدای تلویزیون را بلند میکرد تا او را اذیت کند. پس از طلاق، جودی مشروبخواری را کنار گذاشت و با یک شریک زندگی جدید رابطه طولانیمدتی برقرار کرد. فریتز نیز به مسیر خود ادامه داد و با سو، که در شرکت او روی ساخت قالبها کار میکرد، خوشبختی را یافت. آنها در سال 1995 ازدواج کردند.
بزرگترین فشار همچنان با پسر بزرگترش، کورت، باقی ماند؛ کسی که فریتز روزگاری امیدوار بود کارش را ادامه دهد. اما کورت به نیویورک رفت و شغلی به عنوان مشاور فناوری پیدا کرد. او به این فاصله نیاز داشت. «در دوران کودکی، باید ساعت 6 صبح بیدار میشدم تا کار کنم،» کورت، 55 ساله، میگوید. «من عملاً بردهاش بودم.»
با گذشت زمان، فریتز گاهی از خود میپرسید که آیا میتوانست در میان جاهطلبیهای عظیم خود، جایی برای اهداف و خواستههای دیگران باز کند؟ «من بیشتر از نظر اسمی پدر بودم،» فریتز به من گفت. «نه یک پدر معمولی بودم و نه یک شوهر معمولی.»
مشاجره بزرگ با کورت در سال 2018 رخ داد، حدود دو سال پس از آنکه فریتز اعلام کرد بالاخره بهترین سیستم استریو و اتاق شنیداری دنیا تکمیل شده است. کورت، در بازدیدی از خانه، تصمیم گرفت از پدرش چند یادگار خانوادگی بخواهد: شورلت 1955 پدربزرگش و یک گرامافون قدیمی رک-او-کات.
مسئله بزرگی نبود. ارزش گرامافون بیش از چند صد دلار نبود. اما لحن درخواست کورت، فریتز را آزرده کرد. او در این خواسته نوعی حس حقبهجانبی شنید.
«میتوانست هر چیز دیگری باشد، مثل یک آچار فرانسه، با لحنی که به من گفت،» فریتز بعدها به یاد آورد. «به او گفتم: “اتفاق نمیافتد.”»
ساعت از یک بامداد گذشته بود که کورت، بعد از چند نوشیدنی، به پدرش گفت که میخواهد تا دیروقت بیدار بماند و به موسیقی بیشتری گوش بدهد. او که در ساخت آن سیستم استریو — از بتنریزی تا رنگآمیزی دیوارها — کار زیادی کرده بود، حالا میخواست از آن لذت ببرد. اما فریتز دستگاههای کرل را خاموش کرد. و کورت جملاتی را بر زبان آورد که رابطه آنها دیگر هرگز به حالت قبل برنگشت.
«میخوام که آروم و طولانی بمیری، …،» به پدرش گفت. «آروم بمیر.»
معنای این حرف برای هر دوی آنها به طرز دردناکی واضح بود. چند ماه پیش از آن، فریتز متوجه ضعف در دست راستش شده بود. تشخیص پزشکان: بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک (ALS) — یک اختلال عصبی پیشرونده و به طور اجتنابناپذیری کشنده.
همین کافی بود. فریتز با وکیلش تماس گرفت و کورت را از ارث محروم کرد. پزشک فریتز واقعیت بیرحمانه بیماری او را توضیح داده بود. درصد کمی از افراد مبتلا به ALS سالها با این بیماری زندگی میکنند و همچنان به کار و فعالیت خود ادامه میدهند. اما برای اکثریت دیگر، پیشرفت بیماری سریع و ویرانگر است. افرادی که در اوج زندگی و سلامت هستند، کنترل عضلات خود را از دست میدهند و در نهایت توانایی صحبت کردن، بلعیدن و نفس کشیدن را از دست میدهند.
برای فریتز، در ابتدا امیدواری وجود داشت. او درمان خود را در مرکز پزشکی دانشگاه دوک در کارولینای شمالی آغاز کرده بود و همچنان سرپا بود، امیدوار به اینکه بیماریاش بهآرامی پیشرفت کند. اما یک روز در سال 2020، او تلاش کرد از فرنکتبل استفاده کند و متوجه شد که نمیتواند دستانش را بلند کند.
«دیگه نمیتونم به این صفحهها گوش بدم،» به سو گفت.
سو جواب داد: «خب، اگه بخوای بشینی و بگی چی دوست داری گوش بدی، میتونم برات بذارم.»
اما فریتز هنوز آماده نبود کنترل بر روی ساختهاش را واگذار کند. اینجا بود که ایده مکندهها جرقه زد. بیماری کشنده؟ مثل تمام موانع دیگر در مسیر ساخت بهترین سیستم استریوی دنیا، او تصمیم گرفت آن را با مهندسی خلاقانه حل کند. طرح او فوقالعاده بود. این ایده شامل استفاده از مکندهها برای ثابت نگه داشتن صفحه بود، بهطوری که بتواند تنها با فشردن یک کلید آن را روی دستگاه پخش قرار دهد — حرکتی کوچک که او مطمئن بود بدن تحلیلرفتهاش برای مدتی همچنان قادر به انجام آن خواهد بود.
اما پیش از آنکه پروژه را به طور جدی پیش ببرد، متوقف شد. وضعیت عصبی او به سرعت در حال وخیمتر شدن بود. تا زمانی که دستگاه را میساخت، متوجه شد حتی قادر نخواهد بود صفحهای را از جلدش خارج کند.
یکی از دوستانش در تگزاس یک هارد درایو پر از هزاران آهنگ، از موتاون تا موتزارت، برایش فرستاد. حالا او میتوانست با آیپدش موسیقی پخش کند. شاید این صدا آن گرمای آنالوگ یک صفحه «شیدد داگ» از اجرای آرتور روبینشتاین بر روی قطعات بتهوون را نداشت، اما روی سیستم فریتز و از میان آن اسپیکرهای عظیم، نتیجه بدی هم نبود.
پسر کوچکترش، اسکات، 49 ساله، راه دیگری برای پرت کردن حواس پدرش ارائه کرد.
آنها نیز طی سالها با هم درگیر شده و گاهی ارتباطشان را قطع کرده بودند. اسکات از اینکه گاهی پدرش چگونه با دیگران رفتار میکرد خوشش نمیآمد. مثل وقتی که فریتز به خاطر تأخیر در بازگرداندن چند میکروفون قرضی از سوی یکی از دوستانش عصبی شد و اصرار داشت اسکات آنها را پس بگیرد، حتی با وجود اینکه همسر آن مرد تازه فوت کرده بود. و اسکات از نحوه رفتار پدرش با کورت نیز متنفر بود.
اسکات گفت: «او قطعاً به من اخلاق کاریام را یاد داد. اما من نیازی ندارم وقتم را با کسانی بگذرانم که اینطور رفتار میکنند.» با این حال، آن دو رابطهای ویژه داشتند، زیرا اسکات همان اشتیاق مشترکشان را دنبال کرده و در شیکاگو به عنوان مهندس صدا مشغول به کار شده بود. در سال 2018، او و یکی از دوستان فیلمسازش، جرمی برچر، به ویرجینیا رفتند تا مستندی بسازند: «رویای یک مرد».
این فیلم 58 دقیقهای با صحنهای از فریتز آغاز میشود که در سایهروشن، پشت به قفسههای صفحاتش ایستاده است و دستش را روی لبه جلدها میکشد تا به «دریاچه قو» اثر چایکوفسکی میرسد. در نمای نزدیک و آهسته، او را میبینیم که صفحه را با یک وزنه سفارشی روی دستگاه پخش قرار میدهد، سوزن کاتریج Air Tight PC-1 را روی شیارهای چرخان پایین میآورد و با یک لیوان شراب به صندلی دستهدار طرحدار در مرکز اتاق شنیداری، که ترکیبی از سبک تاریخی ویلیامزبورگ و ویکتوریایی است، قدم میگذارد.
در نهایت، داستان فریتز به علاقهمندان به هدفون یادآوری میکند که صدای بینقص فقط به تکنولوژی محدود نمیشود؛ بلکه در اشتیاق به موسیقی، توجه به جزئیات و تجربهای است که گوش دادن به موسیقی برای ما خلق میکند. هدفونهای عالی میتوانند راهی باشند برای لمس همان رؤیای صوتی که کن فریتز تمام زندگیاش به دنبال آن بود، پیشنهاد ما برای شما هدفون سونی مدل WH-CH720N و هدفون سونی مدل WH-1000XM4 از برند سونی است.
او روبهروی اسپیکرهای غولپیکر مانند استالاگمیتها مینشیند، در حالی که برخورد سازهای برنجی با رشتههای لطیف موسیقی فضایی جادویی خلق میکند، با لبخندی محو همه چیز را در خود فرو میبرد. برخی از متخصصان حوزه صوتی نمیتوانستند این ماجرا را تحمل کند.
«داری به حاشیههای جنونآمیز سرک میکشی،»جاناتان وایس، صاحب بوتیک صوتی سطح بالای OMA در بروکلین، به من هشدار داد وقتی درباره این داستان با او صحبت کردم. او استدلال میکرد که فریتز از آن دسته افراد وسواسی است که برای علاقهمندان به صوت (Audiophiles) بدنامی میآورند.
اما استیو گوتنبرگ، مجری کانال محبوب یوتیوب Audiophiliac، مستند را با 240 هزار مشترک خود به اشتراک گذاشت و فریتز را «یک شخصیت بینظیر» توصیف کرد. این مستند تاکنون بیش از 1.9 میلیون بار در یوتیوب تماشا شده است.
یکی از هزاران نفری که نظر دادهاند نوشت: «این اتاق/خانه باید در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شود. این همه عشق، روح و دل!»
دیگری نوشت: «این واقعاً چیزی است که باید حفظ شود، به عنوان یادبودی از این مرد الهامبخش.»
یک روز در آوریل 2021، فریتز یک دورهمی کوچک شنیداری برگزار کرد. پیش از همهگیری، او اغلب تمام اعضای انجمن صوتی ریچموند را برای شنیدن موسیقی و خوردن ساندویچ دعوت میکرد. اما آن روز فقط دو نفر از دوستان نزدیک علاقهمند به صوت و من حضور داشتیم. بریکال، یک کوککننده حرفهای پیانو که مجموعه صفحاتش میان موسیقی جاز و کلاسیک تقسیم شده است، اولین باری که فریتز برای او یک ضبط دهه 1950 از ارکستر سمفونیک شیکاگو با رهبری فریتز رایْنر پخش کرد را به یاد آورد.
«تقریباً انگار ارکستر در همین اتاق بود،» بریکال گفت. «اگر این اتاق به این اندازه نبود، چنین چیزی غیرممکن بود. خیلی ترسناک و خیلی واقعی.»
میِکوفْسکی دوست صوتی فریتز که بیشتر به گروههای متال مثل Five Finger Death Punch از نوادا علاقه داشت و حتی یک گرامافون هم نداشت — نیز آنجا بود. میِکوفْسکی گفت: «میتوانم بهصراحت بگویم این بهترین سیستمی است که تاکنون شنیدهام. بدون شک.»
آنها بیشتر درباره اتاق صحبت کردند. فریتز گاهگاهی در بحث شرکت میکرد، اما بیشتر وقتها عقب مینشست و گوش میداد، ظاهراً خسته به نظر میرسید. بِتسی گوشتهای آماده و نانهای ساندویچی را آماده کرد، و فریتز بهآرامی ساندویچش را خورد و قطعات را به اندازهای کوچک کرد که بتواند قورت بدهد. تا وقتی دوباره به استریو برگشتند، انگار انرژیاش دوباره بازگشته بود.
فریتز به ما گفت: «این یک آهنگ راک عالی است، و باعث میشود خونت به جریان بیفتد.»
او آهنگ «Do You Love Me»، موفقیت بزرگ سال 1962 که در ملودرام موسیقایی «Dirty Dancing» بسیار برجسته بود، را پخش کرد و این همان لحظه اجتنابناپذیری بود که در هر دیدار با یک علاقهمند صوتی پیش میآید: لحظهای که صاحب مفتخر سیستم مربوطه دکمه پخش را فشار میدهد.
این لحظه را قبلاً نیز تجربه کرده بودم؛ زمانی که وایس مرا به نمایشگاه OMA دعوت کرد تا به اسپیکرهای شاخدار عظیمی گوش دهم که هر متصل آن حدود 300 هزار دلار قیمت دارد؛ یا وقتی در زیرزمین تنگ روزنامهنگار باسابقه استریو و صفحههای وینیل، مایکل فرمر، نشستم و او آلبوم «Rubber Soul» از بیتلز را از اسپیکرهای ویلسونش پخش کرد.
همه آنها میخواهند بدانند: چه فکری میکنی؟
اما وقتی فریتز بلندترین ورژنای از آهنگ Contours که تاکنون شنیده بودم را پخش کرد، امکان گوش دادن بهصورت انتقادی وجود نداشت. آیا بیس شل بود یا محکم؟ آیا فرکانسهای میدرنج درست بودند؟ درامها چطور؟ صدا چطور بود؟
فریتز سر تکان داد و چشمانش درخشید. خودم را دیدم که بیاختیار لبخند میزنم، با نگاهی پر از شگفتی نگاهش را پاسخ میدادم و بیصدا میگفتم: «واو.»
من داشتم برای مردی که زندگیاش را وقف این سیستم کرده بود، دل میسوزاندم. میخواستم این سیستم بهتر از هر چیز دیگری صدا بدهد. حتی اگر واقعاً نمیتوانستم بگویم.
آیا واقعاً «واو» بود؟ یا فقط بلند؟
متوجه شدم که میِکوفْسکی به محض شروع موسیقی، سرش را تکان داد، بیاختیار و تقریباً نامحسوس. او در مقابل دوستش با ادب نشان میداد که از موسیقی لذت میبرد. اما بعد، وقتی او را تا ماشینش دنبال کردم، اعتراف کرد که نه، آن روز صدا درست نبود.
میِکوفْسکی حدس زد که احتمالاً خانواده فریتز در اتاق شنیداری در حال تماشای یک دیویدی بودهاند و به اشتباه بلندگوها را در حالت «فیلم» رها کردهاند. اشتباهی رایج. اما این واقعیت که فریتز دیگر نمیتوانست نقصی را در سیستمی که سالها برای رسیدن به استانداردهای غیرممکنش روی آن کار کرده بود تشخیص دهد، یادآوری دلخراشی از زوال جسمی دوستش بود.
«او نصف وقت نمیداند که دارد به چه چیزی گوش میدهد و چه تنظیماتی را روی سیستم گذاشته است،» میِکوفْسکی گفت، با اشاره به تنظیمات بیشمار سیستم.
سه سال پیش، در مستند اسکات، فریتز صادقانه درباره وضعیتش، سالهای محدودی که برایش باقی مانده بود، و امیدش به این که بهترین سیستم استریوی دنیا بدون او نیز باقی بماند صحبت کرده بود.
او گفته بود: «دلم نمیخواهد که این اتاق تکهتکه شود. این درست مثل شکستن یک رؤیاست.»
اما در آن شب، میِکوفْسکی نگاهی به آیندهای نه چندان دور انداخت. سیستم استریوی فریتز به مثابه دیواری باربر برای خانهاش بود. رؤیای او با ساختار واقعی خانه درهمتنیده شده بود. آنها عملاً غیرقابل تفکیک بودند.
و چه کسی میخواهد سیستمی را بخرد که بیشتر از خانه هزینه برداشته است؟
میِکوفْسکی گفت: «هر کسی که آنقدر پول داشته باشد، نمیخواهد اینجا زندگی کند.»
آنها برای آخرین بار در اتاق شنیداری جمع شدند. کن فریتز 80 ساله میشد. پسرانش در این جمع نبودند. کورت همچنان از پدرش دور مانده بود. اسکات نتوانست از شیکاگو بیاید. اما سه دختر فریتز و همسرانشان آمدند و برایش آهنگ «تولدت مبارک» خواندند. او برای گرفتن پرتره نشست و حتی یک قاشق کوچک بستنی، به اندازهای که عضلات منقبض گلویش اجازه میداد، خورد.
فوریه 2022 بود. شش سال پس از اتمام پروژه زندگیاش. چهار سال پس از آنکه به او گفته شد تنها مدت محدودی برای لذت بردن از آن باقی مانده است. بتسی، در حالی که به او در فهرست کردن مجموعهاش کمک میکرد، متوجه شده بود که پدر سختگیرش نرمتر شده است. او توانسته بود درباره سبک پدر بودنش ابراز پشیمانی کند. اما هیچوقت از ساعاتی، هفتهها و سالهایی که برای ساخت بهترین سیستم استریوی دنیا صرف کرده بود، پشیمان نشد.
در نقطهای، بتسی دکمه روشن شدن تقویتکنندههای 35,000 واتی را زد و چند آهنگ کریسمس پخش کرد. فریتز همیشه آثار کلاسیک پرهیاهوی خود را ترجیح میداد، اما آهنگهای تعطیلاتی بهعنوان موسیقی پسزمینه خوب بودند، بهویژه با توجه به اینکه هنوز درخت 10 فوتی و ریسههای تزیینی روی نردهها قرار داشتند. و فریتز دیگر انتخابهای زیادی برای موسیقی نمیکرد.
او از مرحلهای گذشته بود که موسیقی بتواند حالش را بهتر کند، بهخصوص که دیگر نمیتوانست خودش سیستم را کنترل کند. در آوریل، حدود زمانی که بتسی ترتیبی داد تا یک تخت بیمارستانی در طبقه همکف قرار بگیرد تا فریتز از پلهها دوری کند، تلاش کرد تا صلحی برقرار کند. کورت تماس گرفت و سعی کرد با پدرش صحبت کند. بتسی او را تشویق کرد که تماس را بپذیرد. اما فریتز قبول نکرد. در نهایت، آنها هرگز صحبت نکردند.
در 21 آوریل 2022، کن فریتز درگذشت و سپس این وظیفه بر عهده بتسی افتاد تا تلاش کند آخرین و بزرگترین آرزوی پدرش را برآورده کند. برای مدتی به نظر میرسید یکی از دوستان قدیمی پدرش از علاقهمندان به صوت، قصد دارد هم خانه و هم سیستم را بخرد. اما او و همسرش نظرشان را تغییر دادند. بتسی با فروشندگان درباره پیدا کردن خریداران احتمالی دیگر صحبت کرد. اما آنها چندان مشتاق نبودند. آدام وکسلر، از شرکت StereoBuyers در بروکلین، به او گفت که میتواند تقویتکنندههای کرل را بفروشد، اما تجهیزات سفارشیشده بسیار سختتر خواهند بود.
وکسلر بعداً به من گفت: «های-فای فوقالعاده سلیقهای است. این آقا چیزی ساخته که برای خودش خوب صدا میداده. چند نفر در دنیا هستند که بگویند: “اینها اسپیکرهای من هستند” — و با زحمت بهدستآوردن این اسپیکرهای غولپیکر که احتمالاً در بیشتر خانهها جا نمیشوند، کنار بیایند، حتی اگر بتوان آنها را به خانه منتقل کرد؟»
اواخر تابستان گذشته، بتسی متوجه شد که باید این موضوع را رها کند. یک زوج دیگر میخواستند خانه را بخرند — اما سیستم استریو را نمیخواستند. او با یک وبسایت حراج محلی، eBid Local، توافق کرد تا کار فهرستکردن و فروش دستاورد زندگی پدرش را بر عهده بگیرند. این افراد چیزی درباره آکوستیک سالنهای کنسرت، تنظیم زاویه ردیابی عمودی یا جادوی یک ضبط بینقص از «دریاچه قو» نمیدانستند. اما در بازاریابی خبره بودند.
دیوید استیپلز، مالک eBid Local گفت: «ما با عبارت مبالغهآمیز از آن بهعنوان “شاهکار موسیقیایی جادویی، باشکوه و میلیوندلاری” یاد میکنیم. شاید بهترین، پیچیدهترین و زیباترین سیستم صوتی خصوصی مسکونی در کشور، و شاید حتی در دنیا باشد.»
بسیاری از صفحات موسیقی که پدرش یک عمر برای جمعآوری آنها وقت صرف کرده بود، قبلاً فروخته شده بودند — و بتسی میدانست که خود سیستم نیز تقریباً بهطور قطع به چندین خریدار مختلف فروخته خواهد شد.
پس در نهایت، ارزش بهترین سیستم استریوی دنیا چقدر خواهد بود؟
حراج درست پیش از روز شکرگزاری به پایان رسید. فرنکتبل؟ 44 پیشنهاد ثبت شد، و بالاترین پیشنهاد فقط 119,750 دلار بود.
اسپیکرهای 10 فوتی؟ پس از 18 پیشنهاد، یک مرد اهل ایندیانا به نام کارلتون بیل هر سه اسپیکر را به قیمت 10,100 دلار خرید. قیمتی کمتر از یک متصل اسپیکر رومیزی Yamaha NS-5000. بیل، که یکی از طرفداران مستند یوتیوبی فریتز بود، چند سال پیش تصمیم گرفته بود بلندگوهایی بسازد که بهگفته خودش «دومین اسپیکر برتر دنیا» باشید — تا اینکه درباره حراج فریتز شنید.
او اخیراً پس از سفر به ویرجینیا با یک کامیون کوچک برای آوردن بلندگوها گفت: «فکر کردم، “آیا واقعاً وقت دارم بلندگوهایی بسازم که احتمالاً بهخوبی اسپیکرهای کن صدا ندهند؟”» او اذعان کرد که قیمت پرداختیاش «یک سرقت واقعی بود. معاملهای باورنکردنی.»
مجموع فروش سیستم استریوی میلیوندلاری، شامل بلندگوها، گرامافون، و دهها قطعه دیگر از مخروطهای جداگانه تا دستگاههای ریل-به-ریل؟ فقط 1156,800 دلار. اما شاید همیشه سرنوشت این سیستم همین بود. تابستان گذشته، زمانی که درباره ارزش دستاورد زندگی کن فریتز سؤال شد، استیپلز پاسخ روشنی نداد.
او گفت: «ارزش این سیستم همان چیزی است که کسی مایل به پرداخت آن باشد.»
کلام آخر
این داستان تلخ و الهامبخش بیان میکند که ارزش واقعی یک اثر یا پروژه، صرفاً به قیمت مادی آن نیست، بلکه در عشقی است که در آن نهفته است، در رؤیایی که خلق میکند، و در تأثیری که بر زندگی دیگران میگذارد. کن فریتز زندگیاش را وقف ساخت بهترین سیستم استریوی دنیا کرد، سیستمی که بیش از هر چیز بازتابی از شخصیت، اراده و اشتیاق او بود. اما در پایان، ارزش مادی این سیستم — هرچند ناچیزتر از سرمایهگذاری و تلاشهایی که برای آن صرف شده بود — نمیتواند تأثیر این مرد و رؤیایش را کماهمیت جلوه دهد.
درسی که از این ماجرا میتوان گرفت، این است که شاید بزرگترین ارزش یک پروژه یا اثر، نه در نتیجه مادی، بلکه در مسیری باشد که طی شده است. برای کن، این مسیر پر از اشتیاق، تلاش و عشق به صدا و موسیقی بود، چیزی که حتی پس از مرگش الهامبخش دیگران باقی خواهد ماند.
پاسخگوی سوالات شما هستیم